top of page

نویسنده: بهرام حیدری

رمان

ناشر: دیار کتاب

تاریخ انتشار: ۲۰۱۷

صفحه ۶۶۱  

اندازه: ۱۲/۱۸سانتی‌متر 

وزن: -- گرم

 

 

‏ «ـ ... جلوِ نظرتون اومده که از همون روزِ شکستِ ایران چه مناظری در سراسرِ نقاطِ زیرِ تسلّطِ عَرَبا به‌وجود اومد... بخصوص پدرائی رو دَمِ ‏نظر بیارین که در حالی‌ که زخمِ شمشیر سر و صورت‌شونو شکافته بود یا پهلوشونو دریده بود یا دست و بازوشونو قطع کرده بود، افتاده بودن به ‏جون‌کَندنِ دَم‌ها و دقیقه‌های آخرِ عمرشون، چه بسیار در وضعی‌که هنوز به‌حالِ هوشیاری، با چشمای خودشون می‌دیدن که چطور دیوهای سیاهِ ‏متعفّن لباسا رو از تنِ دخترا و زَنا و پسراشون کنده‌ئَن و افتاده‌ئَن رُوشون و یا مشغولِ غارتِ خونه‌هاشون و حیووناشون شده‌ئَن؛ به برادرائی فکر ‏کنین که چطور به‌حالِ زخم‌خوردگی یا به‌حالِ اسیری با دستای بسته باید با چشمای خودشون می‌دیدن که به خواهرا و برادرای هشت ـ نُه ـ ده ـ ‏دوازده‌ساله‌شون هم تجاوز می‌شه؛ پیرزنا و پیرمردائی رو به یاد بیارین که می‌دیدن طناب به گردنِ جووناشون بسته‌ئَن تا بعد بدتر از حیوون بِرُونَن ‏بِبَرَن‌شون به اسیری بدونِ اینکه بدونن این همون "فرمودۀ" قرآنه در طرزِ رفتار با اُسَرا؛ فراری‌هائی رو دَمِ نظر مجسّم کنین که پناهندۀ صحرا و ‏کوه و درّه می‌شدن تا بعد یا از گُشنگی ـ تشنگی بمیرن یا از نیشِ مار بمیرن یا طعمۀ کفتار و خرس و گرگ و پلنگ بشن؛ کوچه ـ پس‌کوچه‌هائی رو ‏جلوِ چشم بیارین که نشونه ـ نشونه‌دار شده بودن از خونِ تازه و خونِ دَلَمه‌شده با سنگینیِ بوی خون و تعفّن، و اینکه نقطه به نقطه‌شون انباشته از ‏اجساد بودن...»‏

‏ «ـ ... "صد‌میلیارد کهکشان" رو گفتی اما نگفتی که توی هرکدوم از این صد‌‌میلیارد، صد‌میلیارد یا دویست‌میلیارد یا بیشتر ستاره وجود دارن و ‏باز اگه نه به نسبتِ ستاره‌ها، ولی یه‌ خُرده کمتر تُوش سیاره‌هائی مثلِ زمین هم وجود دارن.»‏

‏ «ـ اگه بر فرض ِ محال خدائی وجود داشت و حقیقةً خدای زردشتی‌ها و یهودی‌ها و مسیحی‌ها و مسلمونا بود، پس چرا نه داخلِ اَوِستا و نه داخلِ ‏قرآن و نه داخلِ انجیل‌ها و نه داخلِ تورات هیچ خطّ و خبری نداد راجع به اینکه چه خبره توی آسمون و فقط یه ماه و یه آفتاب و یه مشت ستاره ‏رو می‌شناخت که تازه باز خبر نداشت که مثلاً بزرگیِ همون یه مشت ستاره هم چه بزرگی‌ئیه؟! پس یه اینجُور خدائی به‌علاوۀ اون آیه‌هاش و با اون ‏ظلماش داخلِ همۀ دیانتا، حکمِ همون سوزن و دریا رو داره که دیگه به کارِ اون آدمائی که این اخبارو شنیده‌ئَن نمیاد...»‏

‏ ـ جنابِ آقای ابراهیمِ عَلائی! حالا مابَینِ این صد‌میلیارد کهکشان و این پونزده‌میلیارد سالِ‌نوری برو بِگَرد به جُستِ خدا و اسلام!‏

‏ ـ نه جانم، نه، دیگه حتّی اون‌کسی هم که مغزِ خر خورده باشه و دستِ چپ و راستِ خودشو هم نشناسه، اینا رو که بشنوه که ما شنیدیم، دیگه مثلِ ‏خودِ روز براش روشن می‌شه که دیگه حتّی اسمِ خدا رو به زبون آوردن نه فقط ننگه بلکه نشونۀ اینه که داره راه میده به اون دین و دیانتی که ‏کارش همه‌ش کارِ دروغ و بخوربخور و غارت و ظلمِ سیاه و خونریزی بوده!‏

‏ مُرادی گفت: «خُلاصۀ کلام، این نتیجه‌گیری قطعیه که حرفِ بی‌پایانیِ مطلقِ فضا، دقیقاً حرفِ بی‌پایانیِ مطلقِ محال‌بودنِ وجودِ خدا هم هست و با ‏دَمِ‌نظرآوردنِ شنیده‌های واقعیّتِ عِلمی ـ فضائی، می‌بینین که نه وجودِ یه خدا و نه وجودِ هزاران خدا و نه وجودِ میلیون‌ها خدا هیچ تناسبی باشون ‏نداره و ندارن و هیچ علّتِ وجودی‌ئی براش و براشون وجود نداره.»‏

‏ «ـ جا یا جای خداس یا جای اون سالای نوری و اون کهکشانا!...»‏
 

 

ایستگاهی برای آرمیدن

£28.00 Regular Price
£23.80Sale Price

    Related Products

    bottom of page