top of page

نویسنده: حامد احمدی

۱۰۸ صفحه

ریچارد براتیگان بود و میدان هم میدان ونک. در گوشه و کنار دیگر میدان هم ون نیروی انتظامی بود. آن هم لابد در انتظار. فرق‌شان در این بود که ریچارد براتیگان نویسنده است و ون نویسنده نیست. همین.

 

سر دختر را که جیغ می‌کشید، می‌کوبیدند به شیشه‌ی ون. انگار دشتِ گوجه‌فرنگی که پشت پیشانی دختر بود، منفجر می‌شد و قرمزی‌اش می‌پاشید به این ور و آن‌ور. ریچارد داشت فکر می‌کرد چه خوب که نویسنده‌ام و مثل ون شیشه ندارم که سر تا پایم قرمز بشود. از رنگ قرمز متنفر بود

ریچارد براتیگان درتهران

£9.00Price

    Related Products

    bottom of page